-
عکس خشکل 3
یکشنبه 29 دیماه سال 1387 22:39
دلتون پاک مثل ماهی و زلال مثل آب
-
عکس خشکل۲
یکشنبه 29 دیماه سال 1387 22:37
اینم عکس خشکل و قشنگ واسه دوستای نازم
-
عکس خشکل۱
یکشنبه 29 دیماه سال 1387 22:26
-
حرف های ماندگار
سهشنبه 24 دیماه سال 1387 22:40
اینم چند تا جمله و شعر زیبا از دکتر شریعتی که بنده ارادت خاصی به ایشون دارم رو براتون اینجا می زارم . امیدوارم شما هم خوشتون بیاد... چه امید بندم در این زندگانی که در نا امیدی سر آمد جوانی سرآمد جوانی و ما را نیامد پیام وفایی از این زندگانی آیا در این دنیا کسی هست بفهمد که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟ چقدر...
-
اتفاق جالب و اما واقعی ...
سهشنبه 24 دیماه سال 1387 22:10
عشق واقعی این داستانی که در زیر نقل می شود یک داستان کاملا واقعیست که در ژاپن اتفاق افتاده است : شخصی مشغول تخریب دیوار قدیمی خانه اش بود تا آنرا نوسازی کند. توضیح اینکه منازل ژاپنی بنابر شرایط محیطی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به...
-
حسین ، غریب است ...
سهشنبه 17 دیماه سال 1387 13:09
امام حسین (ع) ، بیشتر از آب تشنه لبیک بود ، افسوس به جای افکارش ، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند... دکتر علی شریعتی عالم همه محو گل رخسار حسین اند ذرات جهان در عجب از کار حسین اند دانی که چرا خانه حق گشته سیه پوش یعنی که خدای تو عزادار حسین است
-
سلام بر حسین (ع)
سهشنبه 17 دیماه سال 1387 13:03
باید سکوت کرد و صدای تو را شنید خاموش ماند و زمزمه های تو را شنید مثل پرنده از قفس تنگ نیزه ها پرواز کرد و حال و هوای تو را شنید در بند بند حنجر خونین قتلگاه خون نامه ی بریدن نای تو را شنید آنقدر مومنانه شکستی که آسمان دست تو را گرفت و دعای تو را شنید ای خون بی گناه خدا ، ریختی و خاک از تو چکه چکه ، صدای تو را شنید...
-
جملات کوتاه عاشورایی
سهشنبه 17 دیماه سال 1387 12:40
اگر همه جا کربلاست و هر روز عاشورا، ما باید در همه جا و همه گاه، خود را در تشنگی همهی عطش زدگان خاک سهیم بدانیم. - کربلا نشان داد که با شکیب در عطشی کوتاه، میتوان همیشهی تاریخ را سیراب کرد. - حسین یعنی زیبایی، مگر میشود یا زیبایی همراه و همسایه بود و زیبا نشد. - عجیب حکایتی است! «عزیز» ترینها – حسین (ع) و یوسف...
-
علت نام گذاری ماه محرم
سهشنبه 17 دیماه سال 1387 11:20
علت نامگذاری ماه محرم تاسیس تاریخ برای مسلمانان در زمان خلافت خلیفه دوم مسلمین و با مشورت حضرت علی (علیهالسلام) در سال شانزدهم هجری صورت گرفته است. مبدا تاریخ را هجرت پیامبر و ماه نخست آن را محرم، سالی که هجرت روی داده بود گرفتند.(1) علت نامگذاری این ماه آن بود که در ایام جاهلیت، جنگ در این ماه را حرام میدانستند. ـ...
-
اعمال ماه محرم
سهشنبه 17 دیماه سال 1387 11:16
اعمال ماه محرم اعمال مشترک : روزه گرفتن در تمام ماه ، به جز عاشورا که ثواب این روزه آمرزش تمام گناهان است. اعمال دهه اول ماه محرم : 1. شیخ طوسى فرموده که مستحب است روزه دهه اول محرم و لکن روز عاشورا امساک نماید از طعام و شراب تا بعد از عصر آن وقت به قدر کمى تربت تناول نماید. اعمال روز اول : 1. از حضرت امام رضا علیه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 دیماه سال 1387 20:25
دانلود یک فونت اسلامی زیبا
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 دیماه سال 1387 20:12
دانلود آهنگ ـ بیا اینجا کلیک کن
-
شعر_ جاویدان من
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 17:20
"جاویدانِ من" خسته ام از بودن در اینجا، وامانده ام با ترسهای کودکانه و اگر ناگزیر از رفتنی، ای کاش هم اکنون بروی که بودنت اینجا پرسه می زند و رهایم نمی کند این زخمها را امیدی به بهبودی نیست، این درد بسی سخت است و چنان است که با گذر زمان هم فراموش نخواهد شد چون گریستی، اشکهایت را پاک کردم چون فریاد زدی، ترس...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 17:17
ریاضیات دوستی بیایید در مقوله ی دوستی پرانتزی باز کنیم برای صداقت،کروشه ای برای خاطره ها،و بعد برای همیشه سیم کینه ی چشمک زن را قطع کنیم و از انها رادیکال بگیریم تا آنجا که جذرشان به صفر برسد و بعد دست ها را حلقه کنیم و دایره ی دوست داشتن را کا مل کنیم تا هیچ وقت نقطه ی پایانی نداشته باشد و همه با هم روی نقطه ی لبخند...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 16:58
قبرستان مرموز رفتم به یک قبرستان مرموز.آرامگاهی که خیلی ها اینجا با آمدن اسمش هم حال آرامششان بد می شود. شب ها صدای جیغ و گریه می آید و خلاصه شب رفتیم بسته بود.صبح رفتیم با هزار مصیبت تصویری گرفتیم و ...چه گزارش ترسناکی شد. فکر کردم شاید بخاطر همان گاز متان متصاعد شده از اجساد است که همه را توهم می گیرد. با این حال...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 16:57
یادم باشد... هروقت خدا این مهره آخرگردنم تیر می کشد یاد این می افتم که همیشه بابا داد می زد:"باز بد جور نشستی ...اینقدر سرتو نکن تو کاغذ...داغون میشه این مهره های گردنتا..." هروقت مهره گردنم تیر می کشد یاد روزهای کتاب خواندن تا دیر وقت و نوشتن تا بوق سگ می افتم. این روزها مهره گردنم تیر نمی کشد...این یعنی...
-
کاریکلماتور ۲
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 16:52
کاریکلماتور - مرگ مرا به همه چیز امیدوار کرده است. - مرگم را از چشم تولدم می بینم. - بر مزار موجودی که به مرگ غیر طبیعی مرده بود،دسته گل کاغذی نهادم. - خدا سایه مرگ را از زندگی ام کم نکند. - مرگ در قبر پایکوبی می کرد. - انسان در طول زندگی اش شانس مردن دارد. - چون حوصله خودکشی ندارم، زندگی می کنم. - برای مردن باید یک...
-
طنز استخدام
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 16:49
استفاده بهینه از شاعران ایرانی در محیط کار! در ادامه افاضات ما در راستای طرح منقش کردن لباس های دانشجویان به اشعار شاعران ایرانی پیشنهاد می کنیم در راستای همان طرح مذکوردر محیط کار نیز از لباس های منقش به اشعار شاعران ایرانی مطابق جدول زمان بندی زیر استفاده شود! روز مصاحبه برای استخدام بیت کاربردی بر روی لباس کارفرمای...
-
کاریکلماتوررر
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 16:47
کاریکلماتور 1.آدم های عاشق دسته گل به آب می دهند 2.آدم تنها مردی ست که چاره ای جز وفاداری نداشت 3.برای خود بینی یک آینه شکسته هم کافی است 4.آزادی نام میدانی است در کشور من 5.برای دیدن زن ها باید گوش شنوا بود 6.در تابش نگاهش به دنبال سایه بان می گردم
-
شعر طنز
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 16:46
مشاعره آنی و فلانی! سال گذشته به مناسبت روز دختر، این بیت را توی وبلاگ گذاشته بودم: کی شود ای روز دختر! در وطن روز زن، جای تو باشد روز من؟! آقای متاهل و میانسالی در پاسخم بیتی نوشت و من هم جواب دادم. او جواب داد و من جواب دادم... و مشاعره زیر شکل گرفت: - گر تاهل شاد می سازد تو را قالشو بکَن جیگر بی مکر و فن! - مرسی از...
-
طنزززززز
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 16:44
دیروز خود را چگونه گذراندید؟! دیروز با دو نفر دیگر از دالتون ها به جشنواره خیریه پیام امید رفتیم. در آنجا آزیتا حاجیان و مهراوه شریفی نیا را دیدیم که داشتند از یک غرفه زرشک مرشک(!) می خریدند. قرار بود امین حیایی هم بیاید. اینها را می گویم که هنرمندان خیر جامعه را بشناسید، نه این که خدای نکرده بخواهم پز دیدنشان را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 16:40
کافرنامه خدایا کفر نمیگویم، پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. خداوندا! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟!...
-
شادی کامل
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 16:39
شادی کامل - برادر لئون، آیا میدانی شادی کامل چیست؟! پاسخی ندادم. اما خوب میدانستم که شادی کامل چیست. شادی کامل عبارت از این است که کشیش دربان در را باز کند، ما را به داخل صومعه هدایت کند. آنگاه کنار آتشی بنشینیم. غذای گرم و فراوان بخوریم و از شرابهای سرداب صومعه بنوشیم! اما چگونه دربارهی مسائلی چنین عاقلانه و...
-
متن ادبی
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 16:37
متن ادبی نخونی از دستت میره .... در دلم ارزوی امدنت میمیرد رفته ای, اینک اما ایا باز میگردی؟؟ چه تمنای محالی دارم خنده ام میگیرد!! افسوس, ایا چه کس تو را از مهربان شدن با من مایوس میکند؟! خوب خوب نازنین من! نام تو مرا همیشه مست میکند بهتر از شراب بهتر از تمام شعرهای ناب! نام تو, اگر چه بهترین سرود زندگیست من تو را به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 16:30
جبر جغرافیایی یک روز از خواب پا میشی میبینی رفتی به باد هیچکس دور و برت نیست همه رو بردی ز یاد چند تا موی دیگهت سفید شد ای مرد بی اساس جشن تولد تو باز مجلس عزاست بریدی از اساس قوز پشتت بیشتر شد شونههات افتادهتر پیرامونت رو ببین با دقت میسوزن خشک و تر میسوزن خشک و تر میسوزن خشک و تر این که زادهی آسیایی رو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 16:29
جبر جغرافیایی یک روز از خواب پا میشی میبینی رفتی به باد هیچکس دور و برت نیست همه رو بردی ز یاد چند تا موی دیگهت سفید شد ای مرد بی اساس جشن تولد تو باز مجلس عزاست بریدی از اساس قوز پشتت بیشتر شد شونههات افتادهتر پیرامونت رو ببین با دقت میسوزن خشک و تر میسوزن خشک و تر میسوزن خشک و تر این که زادهی آسیایی رو...
-
داستان***
شنبه 19 مردادماه سال 1387 09:48
نفـر پنجـم هوا را نم نم باران مرطوب کرده بود . تکه های ابر همه هنوز پراکنده دیده می شدند . همه ایستاده بودند . باد که می آمد خودشان را جمع می کنند و فرو می روند در عمق لباس های گرمشان که زیپش را تا بالا کشیده اند . پنج نفر هستند . هم تو. ایستاده اند که از سرما یخ زده اند . دیوار پشت سرشان بلند است . بالایش سیم خاردار...
-
داستان**
شنبه 19 مردادماه سال 1387 09:45
ما هشت نفر بودیم با رویاهای بزرگ ! من حافظه ام را از دست داده ام و دکتری که اسمش یادم نسیت ؛ می گوید : نمی دانی از کجا آمدی ؟ و چه می کردی ؟ من هم یواشکی به باغ پشت پنجره نگاه می کنم و در دل می خندم ؛"آخه چه اهمیتی داره ؟ چون نمی دونیم کجا هم می ریم ؟ " "شانت" ؛سمت چپ بدنش فلج است و وقتی می خندد...
-
داستان
شنبه 19 مردادماه سال 1387 09:43
حساب سر انگشتی اولین باری که زدی توی گوشم درست سه سال پیش بود.من همانجا که سیلی را از تو خوردم خشکم زد و همانطور خیره به چشمهایت ماندم. و فقط حواست جمع کاغذ پاره های دور و برت بود که حالا شده اند همه چیزت . شاید هم من مثل همین کاغذ پاره بودم که آمدی و عاشقم شدی و بعد هم عاشقی را کردی پیشه ات . همان موقع همه میگفتنذ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 مردادماه سال 1387 09:27
© سلام !! حال همه ی ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور ، که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنار زندگی می گذرم که نَه زانویِ آهویِ بی جفت بلرزد و نه این دلِ ناماندگاریِ بی درمان ! *** تا یادم نرفته است بنویسم حوالی خواب های ما سالِ پر بارانی بود می دانم همیشه...