MAHE MAN

عاشق آن‎ ‎‏«ماه»‏‎ ‎هستم که خورشید گاهی روشنایی اش را از او میگیرد

MAHE MAN

عاشق آن‎ ‎‏«ماه»‏‎ ‎هستم که خورشید گاهی روشنایی اش را از او میگیرد

قبرستان مرموز

رفتم به یک قبرستان مرموز.آرامگاهی که خیلی ها اینجا با آمدن اسمش هم حال آرامششان بد می شود.
شب ها صدای جیغ و گریه می آید و خلاصه شب رفتیم بسته بود.صبح رفتیم با هزار مصیبت تصویری گرفتیم و ...چه گزارش ترسناکی شد.

فکر کردم شاید بخاطر همان گاز متان متصاعد شده از اجساد است که همه را توهم می گیرد.
با این حال قبرستانشان نکته ای داشت ،اینکه آدم های پولدارشان با وسایل و اسباب و اثاثیه روزگار زندگی زیر خاک مردگی می کنند.
انگار هر کدام ما می توانیم یک فرعون کوچک باشیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد