MAHE MAN

عاشق آن‎ ‎‏«ماه»‏‎ ‎هستم که خورشید گاهی روشنایی اش را از او میگیرد

MAHE MAN

عاشق آن‎ ‎‏«ماه»‏‎ ‎هستم که خورشید گاهی روشنایی اش را از او میگیرد

شعر طنز

مشاعره آنی و فلانی!

سال گذشته به مناسبت روز دختر، این بیت را توی وبلاگ گذاشته بودم:
کی شود ای روز دختر! در وطن
روز زن، جای تو باشد روز من؟!

آقای متاهل و میانسالی در پاسخم بیتی نوشت و من هم جواب دادم. او جواب داد و من جواب دادم... و مشاعره زیر شکل گرفت:

- گر تاهل شاد می سازد تو را
قالشو بکَن جیگر بی مکر و فن!
- مرسی از این پند گوهر بارتان
من به کارش بندم آن را عاجلا!
- بعله را گفتی؟ مبارک نازنین!
عاجلا گشتی عیال خوب من!
- با تو نه، ای مرد زن دار وقیح!
من بیابم شوهری خوب و خفن!
- کارخیر است این مکن فس فس، نگو:
" زن شدن خیلی خطرناکه حسن!"
- تا تو برداری دو دستت از سرم
این بگو، خواهی گرفت از بنده چن(د)؟!
- زن که دارم نیستم لیکن وقیح
دختر بابا نباشد بددهن!
- من وقیحم، بددهان، لجباز و بد
زودتر زین دخت بابا دل بکَن!
- شوهری خوب و خفن یابی ولی
زین حسن تا آن حسن، صد گز رسن!
- هرچه باشد مطمئنا بهتر است
از هوسبازی که خواهد چند زن!
- عشق را با پول می خواهی خرید؟
این چنین بیعی حرام است ای فطن!
نه وقیحی، نه بد و پست و خبیث
لیک نازت هست تنها بهر من!
- کی مرا بینی تو در رخت سپید
نزد خود؟ آری...مگر باشد کفن!
خوش خیالی جان من! نازم کجاست؟
زین خیال خام خود حرفی نزن!
شوی می خواهم جوان و چشم پاک
من به امثال تو دارم سو ‌ء ظن!
- سو ء ظن ابزار شیطانیست هان!
خواهرم زین سو ءظن هی دم مزن!
این که خواهی شوهری خوب و خفن
مرحبا! لیکن بخوان تمثیل من:
" شد غلامی آب خوش آرد ز جوی
آب جو بردش به مردابی کهن"!
گاه باشد نقشه های ما نکو
لیک در آخر شود رنج و محن!
ـ سو ء ظن شد بعد از این دیگر یقین
پس، از آن دم می زنم من دائما!
- زوج گشتن، شوی دانا را نکوست
کی جوان، خوشتر ز دانای کهن؟!
ورنه کل آرزوهایت به جبر
می شود بر باد ای مه! دفعتا!
بهرت آرم از کلام مولوی
شاهدی زیبا و هم دندان شکن:
" از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی می نمود"!
پند پیران گنج روشن بینی است
سر مکش از پندشان ای اهل فن!
زوج نادانِ جوان ای یار، هست
زهر قاتل از برای مرد و زن
لیک اگر دانا و کارآمد بود
سن بالا نیست سدّ ما شدن!
ای بسا پیر و جوانی مهربان
وی بسا دو نوجوان دل شکن!
همدلی از همترازی خوشتر است
نیست همسنی ملاکی منطقا!
- من ندارم دوست ترکیب تو را
چشم و ابرو و قد و مو و بدن!
یار خواهم بکر، مانند خودم
خوشگلی با زلف پرچین و شکن!
این همه شعبان، یکی باشد صیام
مرد زیبایی کنار ِهمچو من!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد