-
شعر
شنبه 19 مردادماه سال 1387 09:21
© هدیه من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم *** اگر به خانه ی من آمدی ، برای من ای مهربان ، چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم فروغ فرخزاد ـ تولدی دیگر © پرنده مردنی است دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 مردادماه سال 1387 19:58
این متن رو بخونید و حال کنید باهاش ، قول میدم پشیمون نشید البته به شرطی که نظرای خوب خوب بدین © سلام !! حال همه ی ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور ، که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنار زندگی می گذرم که نَه زانویِ آهویِ بی جفت بلرزد و نه این دلِ...
-
شعر
شنبه 5 مردادماه سال 1387 19:54
x شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزل ها بمیرد گروهی برآنند کاین مرغ شیدا کجا عاشقی کرد ، آنجا بمیرد شب مرگ از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد من این نکته گیرم که باور نکردم ندیدم چو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 مردادماه سال 1387 19:54
x شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزل ها بمیرد گروهی برآنند کاین مرغ شیدا کجا عاشقی کرد ، آنجا بمیرد شب مرگ از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد من این نکته گیرم که باور نکردم ندیدم چو...
-
عشق های جریمه ـ شعر
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 18:26
اشتباه اول من و تو یک نگاه بود عشق ما از اولین نگاه اشتباه بود گر چه باورت نمی شود ولی حقیقتی است اینکه کلبه ی من از غم تو روبراه بود می دویدم و میان کوچه جار می زدم های های گریه بود و اشک و درد و آه بود گاه گریه می شدیم گاه خنده مثل شوق این هم از تب همان نگاه گاه گاه بود جنگ بر سر من و خدا و عشق بود سیب سیب بی گمان...
-
بکتاش و رابعه ـ داستان
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 18:12
بکتاش و رابعه چنین قصه که دارد یاد هرگز؟ چنین کاری که را افتاد هرگز؟ رابعه یگانه دختر کعب امیر بلخ بود. چنان لطیف و زیبا بود که قرار از دلها می ربود و چشمان سیاه جادوگرش با تیر مژگان در دلها می نشست. جانها نثار لبان مرجانی و دندانهای مروارید گونش می گشت. جمال ظاهر و لطف ذوق به هم آمیخته و او را دلبری بی همتا ساخته...
-
دنیایی ها ـ شعر
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 18:11
دنیایی ها دنیا شبیه توست مثل دلبری هات چیزی شبیه رنگ رنگ روسری هات مثل شکوه بادبادک بازی باد وقتی که می رقصاندش بازیگری هات چیزی شبیه دل به لبخند تو دادن مثل گل تردید در نا باوری هات افسوس اما شهر ارزان می فروشد در پارکهای شوخ، شرم دختری هات ای شهرزاد قصه های سالها پیش افسانه ام کن با تب افسونگری هات گم کرده ام آه ای...
-
آه سایشگاه ـ شعر
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 18:10
آه سایشگاه می پرسم از اندوه نایابی که او را برد از هاله ی نه توی مهتابی که او را برد این بیت ، بند دوم یک آه-سایشگاه او مثل ماهی های تنگابی که او را برد می پرسمش از دور، ازدیروز، از دریا از موج خیز سرد سیلابی که او را برد اول نگاهم می کند-گفتم، روانی نیست می گوید از شبهای شادابی که او را برد: من را ...سوار یک سمند بی...
-
شیدایی شبهای بی لیلا
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 18:09
شیدایی شبهای بی لیلا مجنون نه ! من باید خودم جای خودم باشم باید خودم بی واژه لیلای خودم باشم عمری مرا دور تو گردیدم دمی بگذار گرداب نا آرام دریای خودم باشم شیدایی شبهای بی لیلا به من آموخت باید به فکر روح تنهای خودم باشم بیهوده بودم هرچه از دیروز تا دیروز باید از امشب فکر فردای خودم باشم بگذار من هم رنگ بی دردی این...
-
حتی اگر آیینه باشی
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 18:09
حتی اگر آیینه باشی گفتی نمی خواهی که دریا را بلد باشی اما تو باید خانه ی ما را بلد باشی یک روز شاید در تب توفان بپیچندت آن روز باید ! راه صحرا را بلد باشی بندر همیشه لهجه اش گرم و صمیمی نیست باید سکوت سرد سرما را بلد باشی یعنی که بعد از آنهمه دلدادگی باید نامهربانی های دنیا را بلد باشی شاید خودت را خواستی یک روز...
-
گناه ـ جلال آل احمد
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 18:03
گناه شب روضه هفتگی مان بود.و من تا پشت بام خانه را آب و جارو کردم ورخت خواب ها را انداختم ، هوا تاریک شده بود.و مستعمعین روضه آمده بودند.حیاطمان که تابستان ها دورش را با قالی های کناره مان فرش می کردیم و گلدان ها را مرتب دور حوضش می چیدیم، داشت پرمی شد.من کارم که تمام می شد ، توی تاریکی لب بام می نشستم و حیاط را تماشا...
-
سه قطره خون
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 18:02
سه قطره خون "دیروز بود که اطاقم را جدا کردند، آیا همانطوری که ناظم وعده داد من حالا به کلی معالجه شدهام و هفتهی دیگر آزاد خواهم شد؟ آیا ناخوش بودهام؟ یک سال است، در تمام این مدت هرچه التماس میکردم کاغذ و قلم میخواستم به من نمیدادند. همیشه پیش خودم گمان میکردم هرساعتی که قلم و کاغذ به دستم بیفتد چقدر چیزها...
-
داستان انصاف
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 18:01
داستان انصاف انصاف اسب درشکهای توی جوی پهنی افتاده بود و قلم دست و کاسه زانویش خرد شده بود. آشکارا دیده میشد که استخوان قلم یک دستش از زیر پوست حناییاش جابجا شده و از آن خون آمده بود. کاسه زانوی دست دیگرش به کلی از بند جدا شده بود و به چند رگ و ریشه که تا آخرین مرحله وفاداریاش را به جسم او از دست نداده بود گیر...
-
نوروز عاشقان مبارک
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 17:52
نوروز عشق و تجلی دوباره ای برای همه ما ایرانیان است . نوروز سرسبزی دوباره ای برای همه ی آنان که دوست دارند همیشه سرسبز و جاودان بمانند. نوروز دوست داشتنی است ، مثل محبت ، عشق ، صداقت و پاکی و آزادگی. برای آشنایی بیشتر شما دوستان عزیز با آداب و رسوم ملل مختلف بهتره مطلب زیر رو حتماً بخونید و بعد هم نظرهای زیبای خودتون...
-
شعر
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 17:51
نوروز عشق و تجلی دوباره ای برای همه ما ایرانیان است . نوروز سرسبزی دوباره ای برای همه ی آنان که دوست دارند همیشه سرسبز و جاودان بمانند. نوروز دوست داشتنی است ، مثل محبت ، عشق ، صداقت و پاکی و آزادگی. برای آشنایی بیشتر شما دوستان عزیز با آداب و رسوم ملل مختلف بهتره مطلب زیر رو حتماً بخونید و بعد هم نظرهای زیبای خودتون...
-
شعر
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 17:46
این متن رو بخون ، حتماً خوشت میاد ، ........ بعدش هم حتماً نظر بده ، عشق سبز خوشحال می شه نظرت رو بدونه خسته ام ، خسته از این خستگی خسته کننده ی تنم ، که مرا سخت شکست. خسته ام ، خسته از مردم این شهر غریب ، شهر غربت زده ی سرد و یخی ، همشون خفته به خواب خوش خرگوشی خویش ، که به خودخواهی خویش همه ی عشق مرا بر دار کشند....
-
شعر
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 17:44
شق سبز این شعر زیبا رو به همه ی شما دوستان مهربان خودش تقدیم می کنه ، قول بده بعدش حتماً نظر بدی..... دوستِ دارم ، دوستِ دارم دوست دارم ، دوست دارم قد تموم آدما ، قد تموم عاشقا دل بردی و پنهون شدی از من چرا ای بی وفا عاشق شدم ، عاشق شدم از چشم من پنهون نشو تنها شدم ، تنها شدم تنها نرو ، تنها نرو پر می کشی تا آسمون من...
-
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 17:39
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست دوست خوب و عزیز من سلام ..... امیدوارم که حالت خوب باشه و سختی روزگار به کامت تموم بشه .... امروز هم مثل همیشه یکی از روزهای خوب خداست ، که من و تو باید قدرش رو بیشتر از هر چیزی بدونیم . بهتره همیشه قدر خودمون رو هم بدونم ، البته اگه به ارزش وجودی خودمون پی ببریم . به خودت امیدوار باش...