MAHE MAN

عاشق آن‎ ‎‏«ماه»‏‎ ‎هستم که خورشید گاهی روشنایی اش را از او میگیرد

MAHE MAN

عاشق آن‎ ‎‏«ماه»‏‎ ‎هستم که خورشید گاهی روشنایی اش را از او میگیرد

متن ادبی


متن ادبی

نخونی از دستت میره .... 



در دلم ارزوی امدنت میمیرد رفته ای, اینک اما ایا باز میگردی؟؟ چه تمنای محالی دارم خنده ام میگیرد!!


افسوس, ایا چه کس تو را از مهربان شدن با من مایوس میکند؟!

خوب خوب نازنین من! نام تو مرا همیشه مست میکند بهتر از شراب بهتر از تمام شعرهای ناب! نام تو, اگر چه بهترین سرود زندگیست من تو را به خلوت خدایی خیال خود: ((بهترین بهترین من)) خطاب میکنم بهترین بهترین من !



خیال نکن نباشی بدون تو میمیرم گفته بودم عاشقم حرفمو پس میگیرم خیال نکن نباشی کارم دیگه تمومه لیلی فقط تو قصه اس جنون دیگه کدومه تو برده ای میخواستی که حرفتو بخونه به پای تو بشینه برای تو بمونه!



اتش عشق,,,, شبی !!! شعله زدو جانم سوخت.......



روزی که به ونیا اومدی هوا ابری نبود ولی بارون میومد می دونی چرا؟ چون که فرشته ها گریه میکردند که یکی ازشون کم شده...



آدمک آخردنیاست بخند/آدمک مرگ همینجاست بخند/دست خطی که تورا عاشق کرد/شوخی کاغذی ماست بخند/آدمک خر نشوی گریه کنی /کل دنیا سراب است بخند/آن خدایی که بزرگش خواندی/بخدا مثل تو تنهاست بخند.



نگاهم یادباران کرده امشب مرا سردرگریبان کرده امشب فریاد من ازاینوان نیست دلم یادرفیقان کرده امشب!!



ای مسافر ! ای جدا ناشدنی ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببینمت .بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .آه ! که نمیدانی ... سفرت روح مرا به دو نیم می کند ... و شگفتا که زیستن با نیمی از روح تن را می فرساید ...



وداع نمی شنوی ؟! باران هنگام طوفان را که می بینی ! آری باران اشک بی طاقتم را که می نگری ...من چه کنم ؟ تو پرواز می کنی و من پایم به زمین بسته است ... ای پرنده ! دست خدا به همراهت ...اما نمی دانی ... نمی دانی که بی تو به جای خون اشک در رگهایم جاریست ...
از خود تهی شده ام ... نمی دانم تا باز گردی مرا خواهی دید ؟؟؟





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد