MAHE MAN

عاشق آن‎ ‎‏«ماه»‏‎ ‎هستم که خورشید گاهی روشنایی اش را از او میگیرد

MAHE MAN

عاشق آن‎ ‎‏«ماه»‏‎ ‎هستم که خورشید گاهی روشنایی اش را از او میگیرد

کوتاه اما عمیق...

The reality of the other person is not in what he reveals to you , but in what he cannot reveal to you.
Therefore , if you would understand him , listen not to what he says but rather to what he does not say

حقیقت آدم ها آن نیست که بر شما آشکار میکنند بلکه آن است که از آشکار کردنش بر شما عاجزند
بنابراین اگر میخواهید آنها را بشناسید به آنچه میگویند گوش ندهید بلکه به آنچه ناگفته میگذارند گوش بسپارید


 
Beauty has its heavenly language, loftier than
 the voice of tongues & lips. It is a timeless language, common to all humanity, a calm lake that attracts the singing rivulets to its depth & makes them silent.

زیبایی زبان آسمانی خود را دارد زیبایی فخیم تر از صداهای
 دهان و لب ها و
و زیبایی زبان بی زما ن است مشترک در تمامی بشریت و دریاچه ای
 آرام که جویبارهای نغمه خوان را به ژر فای خود میکشد و خاموششان می سازد


نظرات 12 + ارسال نظر
سجاد یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 23:10 http://love-story.blogsky.com

سلام
ممنون که به من سر زدید
شما هم وب جالب و زیبایی دارین
با تشکر

مارال یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 23:20 http://dokhtaretanha.blogsky.com

سلام مهتاب خانوم حالت چطوره؟با نوشته هات موافقم
مخصوصا اون نوشته ای که تقدیمش کردی به تموم نامردای دنیا
کارت قشنگه مرسی که به من سر زدی
گلم روزات بهاری

گروه اکسیر دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:31 http://www.ex1r.com

با سلام.

وبلاگ جالب و پرمحتواییی دارید . تبریک میگم . خوشحال میشیم از وبسایت ما هم دیدن کنید.

ما در وبسایت خود با برنامه های نظیر اسپمر رایگان رومها ، اموزش تخصصی هک ایدی و سایت ، سورسهای کمیاب و درخواستی شما ، مقالات جالب و ... منتظر شما هستیم.

موفق باشید.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 18:26

آدم ها همیشه عادت کردن از پشت هوای همو داشته باشن
غافل از اینکه دشمن از جلو حمله میکنه !
بیا ....
هیچی
خداحافظ تو و چشمانت
الهه شمالی !!!!!!!!!!!

با اجازه استفادش می کنم پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:54 http://301040.blogsky.com

چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم

ترنم پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:42 http://tarannomeketab.blogfa.com/

سلام منو عفو کنید به خاطر تاخیر در جواب ، اگه سوالتونو درست متوجه شده باشم جواب زیرو براتون دارم
اگه لینک دانلود رو از سایت دیگه ای می خوای بذاری ،
Right click>properties> copy_Address(URL)
اگه یه فایل از خودت می خوای برا ی دانلود بذاری به یکی از سایتای زیر برای آپلود فایلت برو:
Iranianupload.com

Persiangig.com
راستی نمی خوای لینکم کنی ؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 00:49

میشه بی غرور بود و راحت زندگی کرد.

میشه هم مغرور بود و گاهی حسرت فرصتهای از دست رفته رو خورد...
..
...
...
....
میشه چیزی هم گفت ؟؟؟؟
..
...
...
...
دریغ از یک ....

ای روزگار اقلا کمی صبر میکردی ...
از: من
به : تو
(الهه شرقی)

والی سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:40 http://alpha-5.blogsky.com

ضمن تشکر از بازید شما و تمجیداتتان همانگونه که خود نوشته اید گاهی انسان همه چیز را برزبان نمی آورد که اینکارناشی از عجز نیست بلکه ناشی از داشتن محدویت هایی است که در کلمه (cannot) مستتر است. بهر حال لهجه بکار رفته در این وبلاگ سمبولیک است و باقی مانده ایست از چند هزار سال سرگذشت زنان و مردان پرشیای نابود شده که همچون نی ناله میکند و زندگی تلخ و آشفته خود را بر ملا میسازد و مسلمأ زمانی از بلخ و بخارا و سمرقند تا مرکز ایران فعلی و منجمله خراسان خود باخته ساری و جاری بوده است. اوکی؟

سارا.ت چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 22:57 http://elaheyesharghy.blogsky.com

من دلم برای آن شب قشنگ

من دلم برای جاده ای که عاشقانه بود

آن سیاهی و

سکوت

چشمک ستاره های دور

من دلم برای "او" گرفته است...
(محمد رضا عبد الملکیان)

سلام
کم پیدا شدی ....!!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 22:59

خاطره شاد ی های شیرین دیروز
تلخ ترین غمی است ک امروز دارم ...!
(الهه ش...)

سارا.ت چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 23:22

گذار فراموش کنم
آن عاشق تنها را
که شب ها
بر تیر چراغ برق دخیل می بست،
دیوارهای کوچه تو را
زیارت می کرد
می بوسید
و با چشمان باز
در باران
در باد
زیر یک طاقی می خوابید.

…!
گاهی اگر وقت کردی
سری به خواب های من بزن
از آخرین بار
که تو را به خواب دیده ام
سالها می گذرد...
سالهاست که
در خانه، در خیابان
در اداره، در تاکسی
در مغازه
تو را می بینم.
(رحمت حقی پور)

[ بدون نام ] چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 23:23

با تیرکمان غرورت

سنگ می زنی بر شیشه های بی قراریم

زنگ خاطراتم را میزنی و فرار می کنی

فرصتی نیست، فرار نکن!

معنی این شیطنت ها را بگو

این بار اگر دلت در حیاط قلبم افتاد

سراغش را نگیر

پس نمی دهم

جریمه ی زنگ هایی که زدی و فرار کردی.
از وبلاگ : http://dokhtare-zesht.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد