MAHE MAN

عاشق آن‎ ‎‏«ماه»‏‎ ‎هستم که خورشید گاهی روشنایی اش را از او میگیرد

MAHE MAN

عاشق آن‎ ‎‏«ماه»‏‎ ‎هستم که خورشید گاهی روشنایی اش را از او میگیرد

شعر بی ستون

دوست دارم بعد از خوندن شعر زیر ، نظرتون رو در موردش واسم بنویسین. 

ممنون میشم دوست عزیزم ... 

وای مزن تیشه بر این قلب من

عشق نه ، آن نیست که شد زخم تن 
عشق تو را مرهم جانم کنم

نام تو را محو لبانم کنم 
سایه ی مهرت به دو چشمم نهم

من نبرم یاد تو از خاطرم 
سر به فلک یا که زمان می زنم

ناز دو چشمت زجهان می خرم 
نور تویی ، عشق تویی ، جان تویی

مرهم درد دل بی جان تویی 
خار منم ، زار منم ، نی منم

باخته دین و دل خود ، هم منم 
سوی تو را مقصد راهم نهم

سختی آن را به دلم می خرم 
عشق تو تقدیر مرا سخت کرد

باده و هستی به سرم مست کرد 
باده و مستی همه را بشکنم

لیک زعشقت قدمی نگذرم 

نظرات 2 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 13:36

این شعرت قشنگه مثل خودت

جدی میگم..! بی تعارف
الهه شرقی .... ماه تو

محیا سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 17:44 http://mahyaheart.blogsky.com

salam .khaste nabashi.shere kheili ghashangie...
moafagh bashi

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد